بزرگترین دولت استعمارگر یعنی انگلستان، در ابتدای این قرن (1) سعی کرد برای جلوگیری از نفوذ روزافزون آلمان که همچون سرعت برق سراسر دنیا را فرا می گرفت سدّی از انسانها مقابل این کشور به وجود آورد و برای رسیدن به این هدف بزرگ در برقرار نمودن ارتباط با کشورهایی مانند هلند، بلژیک، اسپانیا، پرتغال و ایتالیا کوشش فراوانی نمود تا اینکه بالاخره توانست در سال 1907 میلادی کنفرانسی از بزرگ ترین سیاستمداران این کشورها تشکیل دهد.
این کنفرانس بیش از یک هفته به طول انجامید و در پایان اعلامیّه ای به این مضمون صادر نمود:
«بزرگترین خطری که ممکن است متوجّه غرب شود بیرون رفتن سواحل دریای مدیترانه از دست انگلستان است این دریا حلقه ی اتّصال شرق و غرب است که در دست مسلمانان می باشد، مسلمانانی که ملّت واحدی هستند و دارای زمینهای وسیع و منابع سرشاری نیز می باشند، ممکن است این ملّت بزرگ به پا خواسته و خود را از قید اسارت آزاد سازد، به همین دلیل به کشورهای بزرگ توصیه می شود این ملّت واحد را متلاشی نموده و از اتّحاد و بیداری آنها جلوگیری نمایند که اوّلین مرحله ی آن جدا نمودن آفریقا از آسیا و از بین بردن هر گونه اتّحادی میان این دو قاره است».(2)
این نخستین عاملی بود که دولتهای استعمارگر را به فکر ایجاد یک دولت کاملاً مختلف نسبت به سایر دولتها آن هم کنار دریای مدیترانه انداخت ولی این مطلب تنها دلیل وجود اسرائیل نیست زیرا عامل دیگری نیز به نام دین در این امر سهیم بود.
ریشه های عامل دوم را حدود سه هزار سال پیش یعنی دقیقاً در سالی که یهود از فلسطین خارج شدند باید جستجو کرد، سالی که آنها در فراق فلسطین گریه و زاری کردند که «حائط مبکی» (3) شاهدی است بر این گفتار، دیواری که در بیت المقدس ناظر گریه و زاریهای بسیاری از یهود بوده و آخرین آن گریه های شوقی بود که از نخست وزیر، علما و سران یهود پس از شکست مسلمانان، نزد آن شنیده شد.(4)
بزرگ ترین تاریخ دان عرب آقای«فیلیپ حتی» می گوید:
«در تاریخ از دولت اسرائیل نامی به میان آورده نشده است»(5).
«بن گوریون» نخست وزیر پیشین اسرائیل می گوید:
هیچ احتیاجی به ذکر نام اسرائیل در تاریخ نیست زیرا ما این دولت را از هزارها سال پیش در قلبهای خود بنا کرده و نام «اسرائیل» را از دوره ی «یسوعا» بر این شهر نهاده ایم، در تاریخ نیز نام آن موجود است که همان شهرهای «یهوذا» می باشد. وقتی ما از این شهر بسیار کوچک خارج شدیم آن را در اعماق قلبهایمان جای داده و تاکنون نام هر یک از کوهها، درّه ها و خیابانهای آن را در ذهن داریم.(6)
سال 117 میلادی بود که «بارکوخیا» بنی اسرائیل را برای تاسیس دولتی در فلسطین جمع نمود که عاقبت به پیروزی نرسید و این آرزو را به گور برد.
پس از آن حرکتهای مسلحانه برای تأسیس دولتی در این منطقه انجام شد ولی هیچ یک به پیروزی نرسیدند، تا زمانی که در سال 1897 میلادی در شهر «بال» (7) کنفرانسی به ریاست «تئودور هرتسل» تشکیل شد تا بتوانند اوّلین گامها را برای ایجاد چنین دولتی بردارند.
هرتسل در کتابی به نام «دولت یهود» که در سال 1895 میلادی به رشته ی تحریر درآورد از یهود درخواست نمود که دولتی در فلسطین یا آرژانتین تأسیس کنند.(8)
این کتاب که سر و صدای زیادی در جهان آن روز به پا کرد توانست هرتسل را متوجّه این مطلب کند که این پیشنهاد موافقان زیادی دارد، به همین دلیل بی درنگ به ترکیه سفر نمود و از سلطان عبدالحمید درخواست نمود در مقابل دریافت یک مبلغ هنگفت به یهود اجازه ی ورود به فلسطین را بدهد (9) ولی به دلیل اینکه سلطان عبدالحمید پیشنهاد هرتسل را رد نمود، وی به انگلستان متوسّل شد و این کشور را راضی کرد که صحرای سینا را در اختیار آنها قرار دهد، در نتیجه چند مهندس یهودی با همکاری مهندسین انگلیسی برای بررسی اوضاع به صحرای سینا رهسپار مصر شدند ولی به دلیل شن زار بودن زمینهای این صحرا از آن صرف نظر نموده و برای استعمار فلسطین، نقشه های جدید طراحی نمودند.
دقیقاً در چنین شرایطی جنگ جهانی اوّل شروع شد (10) و نگرانی عجیبی جهان و به خصوص یهود را فرا گرفت.
این جنگ که نسبت به انگلستان بسیار وحشتناک به نظر می رسید نوید بسیار درخشنده ای به یهود می داد، به همین دلیل زمانی که رهبران انگلیسی از ترس، خواب به چشم خود نمی دیدند یهود در کمال آرامش و خوشحالی به سر می بردند زیرا سعی انگلستان بر این بود که آمریکا را داخل جنگ کند تا بتواند جبهه ی خود را تقویت نماید ولی به دلیل اینکه حساسیت آمریکا توسط یهود اداره می شد انگلستان برای رسیدن به هدف خود احتیاج شدید به یهود پیدا کرد، یهود نیز برای چنین روزی دقیقه شماری می کرد فرصت را غنیمت شمرده، متعهّد شد در مقابل تشکیل دولتی برای یهود در فلسطین توسط انگلستان، آنها نیز به هر قیمتی آمریکا را داخل جنگ کنند.
«جیرالد کی سمیث» می گوید:
«بدون شک تنها کسی که توانست آمریکا را وارد جنگ کند «صهیونیسم» بود نقشه این دسیسه ی بزرگ نیز در خانه بسیار کوچکی که در حومه ی شهر لندن قرار داشت توسط آقای «جیمس مالکولم» برنامه ریزی و سرانجام به پیروزی رسید (11) که با این عمل دو پیروزی به دست آمد یکی برای یهود و دیگری برای انگلستان.
جیمس مالکولم در خاطرات خود می نویسد:
«من در مورد وارد شدن آمریکا به جنگ جهانی اوّل، نقش مهمّی را ایفا کردم و با سفرهای مختلفی که به آمریکا، فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی داشتم و مقاله های مفصّلی که در مجله ی تایمز لندن و روزنامه های آمریکا نشر نمودم، توانستم نظر رهبران این کشورها را به یهود جلب کنم. از سوی دیگر رابطه های بسیار دوستانه ای با رؤسای یهود در آمریکا و رهبران سیاسی این کشور برقرار کردم که سرانجام در بهار سال 1917 میلادی آمریکا را وارد جنگ نمودم.(12)
در این هنگام آقای«حاییم وایزمن» رهبر صهیونیستها، آقایان «روتشیلدبر، لوید جورج، وینستون چرچیل و بالفور» را تحت فشار قرار داد که فوراً عهدنامه ای جهت حکومت یهود در فلسطین صادر کنند، انگلستان که از قبل وعده ی چنین عهدنامه ای را به آنها داده بود به وزرات جنگ کشورش دستور داد صورت این عهدنامه را طوری تنظیم نماید که یهود را راضی کرده و در مقابل عواطف و احساسات عرب را تحریک نکند.
مالکولم در ادامه می نویسد:
«من قبل از ثابت شدن و نوشتن این عهدنامه با مارشال حداد پاشا نماینده ی «شریف حسین» پادشاه عربستان ملاقات کرده، موضوع را اینگونه شرح دادم:
می دانید که با کناره گیری آمریکا از این جنگ ما هر دو ضرر می بینیم اکنون که رؤسای یهود و صهیونیستها حاضر شده اند در مقابل عهدنامه ای که یهود را حاکم جزیی از فلسطین می داند، آمریکا را وارد این جنگ نمایند...
خواهش من از شما این است که در این مورد از هر گونه تحریک عواطف و احساسات مردم جلوگیری نمایید».
ناگفته نماند که من چندین مرتبه با «لورنس» نیز ملاقات کردم او هم موافقت خود را با این نقشه اعلام نمود.
پس از این وقایع انگلستان از دکتر وایزمن رهبر صهیونیستها خواهش کرد عهدنامه را او بنویسد.
وایزمن عهدنامه را از زبان آرتور جیمس بالفور وزیر امور خارجه انگلستان خطاب به روچیلد یهودی اینگونه تنظیم نمود:
عزیزم آقای روچیلد:
دولت انگلستان با ایجاد سرزمینی برای یهود در فلسطین موافقت نموده و برای هرچه آسان تر شدن برنامه های آن نهایت سعی و تلاش خود را به کار خواهد گرفت ولی نباید حقوق مدنی، سیاسی و دینی ملّتهای غیریهودی پایمال شود، همان گونه که حقوق سیاسی و پستهای برجسته یهود در سایر کشورها نباید از آنها گرفته شود.
سپس عهدنامه را به قاضی «براندیس» در واشنگتن تلگراف کرد تا رضایت «ویلسن» را جلب نماید، پس از موافقت ویلسن، بالفور وزیر امور خارجه انگلستان عهدنامه را امضا نمود و به دست روچیلد یهودی ثروتمندترین مرد آن روز جهان رسایند.
این عهدنامه در دوم نوامبر 1917 میلادی به امضای انگلیس رسید ولی مسلمانان پس از سقوط خلافت اسلامی و متزلزل شدن فلسطین در سال 1918 میلادی یعنی دقیقاً یکسال پس از تنظیم عهدنامه از آن باخبر شدند!(13)
سال 1920 میلادی بود که دولت انگلستان اعلام کرد از این زمان به بعد حکومت نظامی فلسطین به حکومت مدنی تبدیل خواهد شد.
یهود که در انتظار چنین روزی بود فوراً عهدنامه ای را به امضای سران کنفرانس حلفا (متفقین) که در «سان ریمو» به تاریخ 25 نوامبر 1920 میلادی، منعقد شده بود رسانید که در آن چنین آمده بود: فلسطین را باید در موقعیّتی اداری - سیاسی قرار داد تا یهود برای تأسیس میهن ناسیونالیسم خود در آزادی کامل به سر برده، حکومت انتداب نیز به هجرت یهودیها به فلسطین کمک کند، در این رابطه توصیه می شود کابینه ای برای رسیدگی به امور مهاجرین یهودی تشکیل شود تا ناظر امور هجرت باشد و از سوی دیگر به مهاجرین مسکن و شغل مناسب بدهد و بتواند امتیازات شرکتها را در درجه ی اوّل به یهودیها بدهد تا آنها بتوانند در تأسیس چنین میهنی همه سعی و تلاش خود را به کار گیرند.
این عهدنامه در سال 1922میلادی به تصویب سازمان ملل متّحد که خود دست نشانده ی یهود بود رسید، (14) انگلستان نیز بی درنگ آقای «هربرت صموئیل» یهودی را به عنوان نماینده سامی انگلستان به فلسطین فرستاد.
صموئیل طی پنجاه سالی که در فلسطین بود دست به اقداماتی زد که برخی از این اقدامات عبارتند از:
1- سکونت دادن ششصد هزار یهودی مهاجر
2- دادن پستهای مهم به یهود
3- خریداری زمینهای عربها با توسل به زور و واگذار کردن آنها به یهود
4- منحصر نمودن امتیاز تجارت خارجی به یهود
5- ممنوع کردن حمل سلاح بر عربها
6- قرار دادن تسهیلات فراوانی جهت خریداری اسلحه برای یهود(15)
به نظر من اگر مردم دنیا می دانستند چگونه یهودیها زمینهای عربها را در فلسطین از دست آنها بیرون آورده اند، چنان نفرت و بیزاری نسبت به یهود در دل آنها ایجاد می شد که هرگز فراموش نمی کردند، بدون شک تمام کارها با معرفی هربرت صموئیل به نمایندگی انگلستان انجام می گرفت ولی کسی را توان فاش نمودن این واقعه ها، دزدیها و آدم کشیها نبود.
به عنوان نمونه هنگامی که یکی از کارمندان دولت انگلستان گزارشی در مورد زمین دزدی یهود تهیّه کرده بود و قصد داشت آن را به دولت خود بدهد، فوراً پست خود را از دست داد!(16)
از همان نخستین روزهای شروع جنگ جهانی اوّل همه از اصل ماجرا باخبر شدند، به همین دلیل در تاریخ 14/ ژوئیه / 1915 میلادی شریف حسین نامه ای به رهبران انگلستان نوشت و از آنها درخواست نمود مرزهای کشورهای عربی را مشخص کنند که در این رابطه نامه هایی بین دو کشور ردّ و بدل شد، در نتیجه انگلستان به پادشاه عربستان اطمینان داد که فلسطین جزو کشورهای عربی باقی مانده، مرزهای آن نیز محفوظ خواهد بود.(17)
آیا انگلستان به وعده ی خود وفا کرد؟
آقای عبدالله التل می نیوسد:
قوانین انگلستان در دوره ی انتداب به اندازه ای یهودیها را برای مهاجرت به فلسطین آزاد گذاشته بود که پیش از خروج از شهرهای خود در آلمان، لهستان و آمریکا به آنها گذرنامه فلسطینی داده می شد! در مقابل عربهایی که از شرق اردن و سوریه به فلسطین آمده و سالهای زیادی در آن سکونت داشتند اجنبی به حساب می آمدند!
از سوی دیگر انگلستان تمام نیروی خود را در راه حمایت از یهود در اختیار یهودیها قرار داده بود و برای سرکوب نمودن و جلوگیری از هرگونه شورشی از طریف عربها پایگاه نظامی قدرتمندی در شرق اردن تشکیل داد تا دولت اسرائیل بدون هیچ مزاحمتی تشکیل شود!(18)
تا اینجا انگلستان نقش خود را به خوبی ایفا کرده بود ولی از این به بعد آمریکا وارد عمل شد، در نتیجه اسرائیل توسط آمریکا تاسیس شد و آمریکا این افتخار بزرگ را نصیب خود کرد.
نویسنده ی معروف انگلیسی «دوجلاس رید» می نویسد:
جنگ جهانی دوم روزهای پایانی خود را پشت سر می گذاشت که ترومان رئیس جمهوری پیشین آمریکا درخواست نمود 100000 یهودی به فلسطین مهاجرت نمایند و فلسطین را بین یهود و مسلمانان تقسیم کنند، در صورتی که وی در سال 1947 میلادی در پارلمان آمریکا چنین سخن گفته بود:
«آمریکا هرگز راضی نیست سرنوشت ملّتی بدون رضایت آن ملّت تعیین شود».
با همه ی این مسائل آقای «مارشال» وکیل وزارت امور خارجه سعی نمود آقای ترومان را متوجّه خطرهای تقسیم شدن فلسطین نماید و او را از این کار منصرف سازد که سعی و تلاش وی بی نتیجه بود و پیش از آنکه نیروی نظامی انگلستان از فلسطین خارج شود (19) دولت آمریکا از تشکیل دولتی به نام «اسرائیل» خبر داد که این مطلب حتّی برای نماینده ی آمریکا در سازمان ملل متّحد نیز غیر منتظره و ناگهانی بود که عاقبت جنگ خونینی میان عربها و اسرائیل درگرفت و مارشال استعفا داد.
در این هنگام سازمان ملل متّحد جلسه ای تشکیل داد و برای اختلافات عربها و اسرائیل و پایان دادن به جنگ در آن منطقه «قطعنامه ی تقسیم» را صادر نمود. این قطعنامه صحرای «نقب» را در اختیار یهود و «جلیل» را به عربها اختصاص داد.
سازمان ملل، آقای «کونت برنادوت» را برای اجرای صحیح این قطعنامه به فلسطین فرستاد ولی عربها واگذاری صحرای نقب را به یهود قبول نکردند، برنادوت نیز به یهود چنین پیشنهادی کرد:
اگر عربها صحرای نقب را به یهود نمی دهند، یهود باید جلیل را بگیرد و از نقب صرف نظر کند که یهودیها با شنیدن این پیشنهاد، آقای برنادوت را بدون هیچ مقدّمه ای به قتل رساندند.
با وجود آنکه برنادوت نماینده ی سازمان ملل متّحد بود، قاتل وی آزاد شد، در مقابل نیویورک از رئیس گروه «اشترن»(20) استقبال شایانی به عمل آورد.
عجیب تر آنکه اگر یکی از شخصیّتهای آمریکایی با قرارداد تقسیم مخالفت می کرد، فوراً کشته یا از پست خود بر کنار می شد، به عنوان مثال«جیمس فرستال» وکیل وزارت جنگ که یکی از مخالفان قرارداد تقسیم بود ابتدا از پست خود بر کنار شد، سپس بر اثر فشارهای گوناگون یهود دست به خودکشی زد!(21)
این مطلب را باید به تاریخ اضافه نمود که: سران لشکرهای عربی در جنگ عربها با اسرائیل، خیانت کردند زیرا به جای اینکه زمینهای فلسطین را از یهود بگیرند زمینهای زیاد را هم به آنها دادند که در نتیجه جنگ به سود یهود به پایان رسید.
به عنوان مثال اگر یهود به پیروزی نمی رسید فقط 3/5 میلیون دونم (22) زمین در اختیار داشتند، در صورتی که پس از جنگ و پیروزی بر عربها زمینهای اسرائیل به (27/027/023) دونم رسید.(23)
آوارگان این جنگ 1000000 انسان بی گناه بود! در ضمن سود اموال و دارایی مصادره شده از مسلمانان بیش از 95000000000 ریال در سال بوده است.(24)
اسرائیل پس از جنگ، 202 روستا را تغییر داد، بیش از 200 مسجد را خراب نمود و بیشتر قبرها را نبش نمود، حتّی سنگهای روی آنها را دزدیده و به یهود فروخت.(25)
ناگفته نماند پس از قیام اسرائیل، نخستین کشورهایی که این دولت را به رسمیّت شناختند آمریکا، انگلیس و سپس شوروی و هم پیمانهای آن بودند!
«علویه» نویسنده کتاب «فلسطین و الضمیر الانسانی» در کتاب خود می گوید:
«شوروی و آمریکا در هیچ موضوعی اتّفاق نکردند مگر به رسمیّت شناختن اسرائیل!»
حال اگر کسی از چگونگی پیدایش اسرائیل سؤال کند، در جواب باید گفت، سه عنصر مهم در به وجود آمدن دولتی به نام اسرائیل کمک کرد:
1- نیرنگ آمریکا و انگلستان و شوروی
2- غفلت مسلمانان
3- تلاش یهود

نمایش پی نوشت ها:
1- قرن 19 میلادی.
2- قضایانا فی الامم المتّحده: تألیف خبری حماد، صفحه 126.
3- دیوار ندبه و گریه.
4- الایام الحامسة قبل معرکة المصیر: تألیف محمود شیت خطاب، چاپ بغداد، 1387 هجری قمری.
5- تذکره عودة: تألیف ناصرالدین نشاشیبی، صفحه 15.
6- همان مدرک: صفحه 16.
7- یکی از شهرهای سوئیس.
8- تاریخ الحرکة الصهیونیة، تألیف دکتر آلن تایلر.
9- همان مدرک.
10- 1914 میلادی.
11- قضایانا فی الامم المتحدة: صفحه 128، نقل از مجله World jewery، شماره ی 22 آذار 1953 میلادی.
12- دِراسَتان فی الفضیلة: لندن 1953 میلادی.
13- خطر الیهودیة العالمیة علی الاسلام و المسیحیة، صفحه 239.
14- برای توضیح بیشتر به کتاب (When Prophets Speak): تألیف لیتمان روزنتال یهودی مراجعه شود.
15- خطر الیهودیة العالمیة علی الاسلام و المسیحیة، صفحه 242.
16- یهودی جهانی یگانه مشکله جهان: صفحه 154.
17- تفاصیل این نامه ها در کتاب فلسطین و الضمیر الانسانی، صفحه 101 درج شده است.
18- خطر الیهودیة العالمیة علی الاسلام و المسیحیة، صفحه 243.
19- در 14/ می/1948 میلادی.
20- قاتل برنادوت.
21- به کتاب فی جهة ما جنوب السویس، تألیف دوجلاس رید مراجعه شود.
22- دونم واحدی است که با 2500 مترمربع برابر می باشد.
23- خطر الیهودیة العالمیة علی الاسلام و المسیحیة: صفحه 307.
24- تذکرة عودة: صفحه 29.
25- اضطهاد العرب جامعة الدول العربیه: چاپ قاهره 1955 میلادی.

منبع: دنیا بازیچه یهود